پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

پرنسس باران ؛ هدیه ی پر شکوه خداوند ؛

13 ماهه من

  13 ماهگیت مبارک عشق مامان ... باورم نمیشه که؛ من؛ مامان یه دخترک 13 ماهه هستم.. 13 ماهه که با همه سختیهای این مسئولیت شیرین کنار اومدم و لذت میبرم.. 13 ماهه که با نفسهای گرمت نفس میکشم.. عاشقی می کنم... مادری می کنم.. و از خدا بخاطر وجود دخترکی همانند شما تو زندگیم ممنونم..   عزیز دلم،ازشما هم بخاطر خلق همه این زیباییها ممنونم.. ممنونم که هستی.. ممنونم که همه بودنمی.. ممنونم که آروم جونمی و تموم زندگی منی..   13ماهه شدنت مبارک نفسم...عمرم...پاینده باشی دخترکم...   دیروز درست تو روز 13 ماهگیت سیسمونی نی نی عمه الهام رو بردیم.. و شما هم اساسی آتیش سوزوندی... اینم سندش:   ...
18 تير 1391

یک روز در پیک نیک

  بی همتای مامانی؛ جمعه رفتیم پیک نیک..خیلی خوش گذشت... کلی شیطنت کردی و دل از همه بردی .. از وقتی از تبریز برگشتیم کلی شیطون شدی و همه اش راه میری و خرابکاری می کنی.. هیچ جوری نمیشه کنترلت کرد.. پیک نیک هم که رفته بودیم همه اش دوست داشتی راه بری.. دو تا دست کوچولوت رو می گرفتیم و شما بدو بدو میکردی.. باران عزیزم؛وجودت آرامش وجود همه مون شده..واقعا شدی دلخوشی همه ما.. این روزا شیطنتات شیرینتر و پررنگتر شده..و واقعا نمیدونم چقدر میخوای ازمون دل ببری!!!! ما که همینجوری شیفته اتیم...عاشقتیم...سینه چاکتیم.. فدات بشه مادرت....از خدا میخوام حافظ همیشگیت باشه گل من...         باران و ...
17 تير 1391

بالاخره برگشتیم

باران نازنین؛ یه چند روزی تو هفته اخیر رفتیم تبریز پیش مامان جون اینا.. کلی خوش گذشت ..خنکی هوا هم که بر وفق مراد شما بود.. واکسن 1 سالگیت رو اونجا زدیم و خدا رو شکر مشکلی پیش نیومد. عروسی هم رفتیم و شما خیلی خانوم بودی..مثل همیشه... خونه مامان جون کلی آتیش سوزوندی ...هیچی از دست شما سر جای خودش نبود. خلاصه که سفر خوبی بود و کلی آب وهوا عوض کردیم...   ...
14 تير 1391
1